لحظه اي با خدا
نگو کفر است ............................. نمی خواهم خدایم بیکران باشد نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان نمی خواهم که باشد این چنین آخر خدا را لمس باید کرد نگو کفر است خدا را می توان در باوری جا داد که در احساس و ایمان غوطه ور باشد خدا را می توان بویید و این احساس شیرینی است نگو کفر است که کفر این است که ما از بیکران مهربانیها برای خود خدایی لامکان و بی نشان سازیم خدا را در زمین و آسمان جستن ندارد سودی ای آدم تو باید عاشقش باشی و باید گوش بسپاری به بانگ هستی و عالم که در هر خانه ای آخر خدایی هست نگو کفر است اگر من کافرم !! باشد نمی خواهم خدایا زاهدی چون دیگران باشم نمی خواهم...
نویسنده :
الهه
10:49